مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی مدظله العالی در تاریخ ۲۶ربیع الثانی ۱۴۳۸ حکم تولیت حسینیۀ اصفهانیها در کربلا را برای آیت الله حاج شیخ علی صافی اصفهانی و همراهانشان صادر کردند و این یک اتفاقی بزرگ و غیر مترقبه از جمیع جوانب امر محسوب می شد که موجب حیرت و تعجب بسیاری از شخصیتها و بزرگان عراق و ایران شد.
حسینیه ای که سال ها بدون متولی بود زیرا متولیانش از دنیا رفته بودند و کسی را برای بعد از خود معین نکرده بودند، اصناف مختلف و شخصیت های گوناگون بسیاری در طول این سال ها از ایران و عراق و سایر بلاد به مرجع اعلای شیعه فشار می آوردند و درخواست تولیت آنجا را داشتند اما بر اساس مصالحی که معظم له تشخیص داده بودند موافقت نمی فرمودند.
مثل این که روزگار باید می چرخید و می چرخید و می چرخید تا قرعه به نام کسی می افتاد که با کربلا عجین باشد و در سرما و گرما و در گرسنگی و تشنگی و در پیاده رفتن های اربعین و در زیر خیمه های حضرت سید الشهداء (ع) با عشاق شوریده حال حسین بن علی(ع) دم ساز و همراز باشد و آسایش زائران اباعبدالله(ع) را بر آسایش خود ترجیح دهد و آنان که با نقاب محبت به حسین بن علی(ع) و خدمت به زائران آن حضرت می خواستند از این طریق به نان و نوائی برسند، آب و تابی، رنگ و بوئی پیدا کنند، غربال شوند و کنار گذاشته شوند.
این امتحان و آزمایش بزرگ الهی در موضوع حسینیۀ اصفهانیها در کربلا برگزار شد که طبیعتاً در این امتحان عده ای باید ناجح و عده ای ساقط شوند.
آیت الله حاج شیخ علی صافی اصفهانی در این امتحان سرافراز بیرون آمد، لذا خداوند مدال پر افتخار تولیت این حسینیه را ( یعنی نوکری حضرت سیدالشهداء(ع) را ) با دستان مقدس و مبارک شخصیتی عظیم و بزرگ از بیت نبوت و رسالت یعنی مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی به گردن او انداخت که این خود نشان از عزت دارین را برای ایشان دارد.
ما در اینجا داستان چگونگی تعیین تولیت این حسینیه را با مقدماتش، از آغاز تا انجام بیان می کنیم تا خوانندگان بدانند که کار این حسینیه و افتخار خدمت به زائران اباعبدالله(ع) به توفیق است نه به تدبیر و نقشه و عنایت خاص خود حضرت سیدالشهداء(ع) را می طلبد و دیگر هیچ و هیچ.
از فرزند آیت الله صافی پرسیدیم چه شد که شما به فکر حسینیۀ اصفهانیها افتادید؟ ایشان فرمودند:
جریان تولیت این حسینیه از این قرار است که:
در سال ۱۳۹۵ که ما در کربلا موکب زده بودیم دو خیمۀ بزرگ ۳۰۰ نفره و ۳ خیمۀ کوچک ۵ نفره داشتیم که بنده و پدرم در یکی از این خیمه های کوچک جهت مراجعات مردم و پاسخ به سؤالات شرعی و اعتقادی مستقر بودیم.
یک شب عده ای از اقوام دور و نزدیک از راه رسیدند خسته و مانده وارد موکب شدند. یکی از آنها از تجار بود، او این موکب را با تمام امکاناتی که در آن بود به دقت مشاهده کرد، نیروهای با اخلاصی که در آنجا کار می کردند و به زوار حضرت سیدالشهداء(ع) خدمت رسانی می کردند را هم دید. آشپزخانۀ مجهز، درمانگاه، خشکشویی، نانوائی و از همه مهمتر حضور یک روحانی بیمار (پدر حقیر سراپا تقصیر) در این موکب برای ارشاد و هدایت و پاسخگویی به سؤالات شرعی و اعتقادی زوار آن هم در چنین شرایط سخت و شدت سرمای کربلا و کم بود امکانات، برای او و همه یک امر غیر مترقبه و بی سابقه ای بود.
شبی دیگر ، آن شخص با جمعی دیگر از دوستان در موکب دارالصادق(ع)، زیر خیمۀ حضرت ابا عبدالحسین(ع) نشسته بودیم، ناگهان به پدرم گفت:
اگر اینجا زمینی باشد من حاضرم برای ساخت آن کمک کنم.
و با این کلام جرقۀ ساخت حسینیه در زیر خیمۀ امام حسین(ع) در موکب دارالصادق(ع) زده شد.
جلسه تمام شد، همه رفتند، به پدرم گفتم نظر شما چیست؟
ایشان چیزی نگفتند مدت ها سر به زیر انداختند و در سکوت مطلق به سر بردند وقتی دیدم پدرم تو حال خودشان هستند من نیز کناری نشستم و مشغول کار خود شدم.
بعد از حدود پنج دقیقه ناگهان دیدم پدرم سر بلند کرد و به من فرمود فوری برو بگرد ببین زمینی پیدا می شود که برای زوار بسازیم؟
گفتم چشم، راه افتادم و نهایت تلاش خودم را کردم، زمین های مختلف پیدا کردم اما خیلی باب طبع نبود از جمله زمینی بود که در کوچه پس کوچه های شارع قبلۀ امام حسین(ع) بود، صاحبش خارج از عراق زندگی می کرد حاضر شد زمین را وقف زوار کند به شرط اینکه یک طبقه اش را در اختیار او بگذاریم.
بنده گزارش این زمین را به پدرم دادم، فردای آن روز آن خیّر عزیز آمده بود با پدرم خداحافظی کند که برگردد اصفهان، پدرم به او گفت: زمینی پیدا شده شما روی حرفتان هستید؟
او هم فوراً و محکم گفت بله من کاملاً آماده ام.
خداحافظی کرد و رفت چند روز بعد هم پدرم برگشتند اصفهان اما بنده برای انجام کارها و جمع کردن اساس و خیمه ها در کربلا ماندم و در آن مدت دنبال پیدا کردن زمین دیگری هم بودم.
در این بین یکی از دوستان، آمار حسینیه اصفهانیها را به من داد و گفت این حسینیه دست آیت الله العظمی سیستانی است اگر به شما بدهند موقعیت خوبی دارد.
بنده در بازگشت از کربلا این گزارش را به پدرم دادم. ایشان فرمودند مانعی ندارد ما از آیت الله العظمی سیستانی درخواست می کنیم ایشان اگر صلاح دانستند تحویل ما می دهند وگرنه می رویم سراغ جای دیگر.
آنگاه پدرم نامه ای به مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی نوشتند و شش نفر را به عنوان متولی به معظم له پیشنهاد دادند و قید کردند اگر این حسینیه را تحویل ما بدهید ما آن را تجدید بناء و احیاء می کنیم. این نامه را بردیم نجف و تقدیم حضرت آیت الله العظمی سیستانی کردیم.
مرجع اعلای شیعه همانجا با مفاد این نامه شفاهاً موافقت کردند و پس از ارشادات و بیانات حکیمانه و استفادۀ معنوی فراوان از آن وجود مقدس در پایان فرمودند مسائل مربوط به حسینیه را به عهدۀ آقای سید محمدرضا گذاشته ام هر کاری در این موضوع دارید به ایشان بگوئید، بعد، از خدمت آقا مرخص شدیم آمدیم در حیاط با حضرت آیت الله سیدمحمدرضا نشستیم و راجع به حسینیه صحبت کردیم،ایشان فرمودند: برای محکم کاری بروید ایران، ۲ یا ۳ نفر از علما اینها را تأیید کنند.
آنگاه، فوری با اولین پرواز برگشتیم اصفهان، پدرم همان روز، نامه ای خطاب به علمای اصفهان تنظیم کردند و از صبح روز ۲۲ ربیع الثانی ۱۴۳۸ تا ظهر تقریباً از ۱۵ نفر از علمای اصفهان امضاء گرفته شد.
( امضاهای دیگری هم در روزهای بعد گرفتیم.)
سپس بدون تأخیر همان شب عازم قم شدیم که از آیت الله شیخ مسلم داوری و آیت الله سید محمد رجایی هم امضاء بگیریم و فوراً برگردیم نجف اشرف.
و چون در این میان یک استفتائی از آیت الله سید صادق شیرازی به دست ما رسیده بود که شنیده بودیم ایشان قبلاً صلاحیت شش نفر را تأیید کرده بودند، پدرم فرمود بد نیست یک سری هم به ایشان بزنیم، هم مسأله تولیت خودمان را بگوئیم و هم ببینیم قضیۀ آن شش نفری که ایشان آنها را تأیید کرده اند چه بوده است. متن استفتائی که از ناحیه آنها به دست ما رسیده بود به قرار زیر است:متذکر می شوم که این جماعت عیناً مانند مطالب فوق را از مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی استفتاء کردند که معظم له با آن موافقت نفرمودند.
در هر حال ساعت ۱۰:۳۰ شب بود که پدرم خدمت آیت الله شیرازی رسیدند، به ایشان گفتند ما چنین کاری می خواهیم بکنیم فهمیدیم شما به دیگران نظر داشته اید و استفتاء فوق الذکر را خدمت ایشان دادند و اظهار داشتند آمده ایم کسب تکلیف کنیم ببینیم آیا حضرتعالی تعیین تولیت کرده اید و آنها را بعنوان متولی حسینیه نصب کرده اید؟ اگر چنین است فعلاً تکلیف ما چیست؟
ایشان استفتاء را دیدند و فرمودند: بله این امضاء بنده است اما من متولی معین نکرده ام.
خب، خیلی واضح است عبارت دلالت ندارد بر تعیین تولیت بلکه دلالت دارد بر موافقت ایشان با تولیت افراد مذکور یعنی اگر اینها متولی شدند مخالفتی ندارم آن هم به شرط صحت توجیه آقای شیخ جعفر نائینی خطاط که بعد هم معلوم شد این توجیهات غلط بوده.
پس این مطلب زمین تا آسمان با مسأله تعیین تولیت فرق دارد.
لذا عبارت آیت الله شیرازی اولاً تأییدیه است نه تعیین تولیت.
و ثانیاً این تأییدیه هم مشروط است به دو شرط که هیچکدام از این دو شرط محقق نشد.
۱- صحّت توجیه آقای شیخ جعفر نائینی خطاط.
۲- صحّت تولیت شرعی آقایانی که نام آنها در این استفتاء ذکر شده.(یعنی اگر اینها متولی شرعی شدند آقای شیرازی موافقت می کنند و آنها را تأیید می کنند.)
بنابراین در واقع می توان گفت آیت الله شیرازی علاوه بر اینکه تولیت تعیین نکرده اند آنها را تأیید هم نکردند، چون وقتی شرط منتفی شد مشروط هم منتفی است.
بعد آیت الله شیرازی فرمودند آقای آسید حسین بیشتر در جریان هستند بروم ایشان را صدا کنم، رفتند، و فوراً آقای آسید حسین آمدند، استفتاء را دیدند، ایشان هم گفتند این عبارت به معنای نصب تولیت نیست و ایشان کسی را به عنوان متولی منصوب نکرده اند.
پدرم به آقای آسید حسین فرمودند اگر چنین است بنده نامه ای آماده کرده ام(۱) شما در جواب نامۀ ما، همین مطلب را صراحتاً بنویسید.
گفتند این کار فعلاً به صلاح ما نیست اما اظهار داشتند شما از هر جهت مقدم هستید، بروید مشغول کار بشوید وقتی تولیت شرعی را گرفتید ما قول می دهیم که آن امضاء را اصلاح کنیم و شما را تأیید کنیم!!
اما متأسفانه آقای سید حسین شیرازی به قول خودشان عمل نکردند که هیچ بلکه این جلسۀ ما را هم بنا بر نقل اصحاب خودشان منکر شدند و به آنها گفته اند آقای صافی دروغ می گوید چنین جلسه ای وجود نداشته و همین انکار ایشان موجب عصبانیت اصحاب سید حسین شد به طوری که در جلسه ای با حضور رئیس شبکۀ امام حسین(ع) و آقایان فالی و عده ای دیگر از این جماعت به من گفتند آقای سید حسین گفته شما دروغ می گویید و چنین جلسه ای با ما تشکیل نشد است.
بر همین اساس اینها به ما گفتند شما مُهر مرجع ما را شکستید و بین ما خون جاری کردید، ما هم مُهر مرجع شما را می شکنیم و نمی گذاریم این حسینیه به دست شما بیافتد، و تهدیدهایی کردند از جمله اینکه ما شب نامه هایی بر علیه شما آماده کرده ایم، کاری می کنیم نتوانید در اصفهان زندگی کنید.
حتی این جماعت پدرم را تهدید به قتل کردند و در کربلا به بنده حمله کردند و در وسط خیابان و در انظار عموم مرا به شدت زدند، در حالیکه بنده ملبس به لباس روحانیت بودم، برای این لباس هم حرمتی قائل نبودند.
اما در عین حال ما بارها و بارها برای آقای سیدحسین پیغام دادیم که شما قول دادید که پس از اتمام کار تأییدیه ای به ما بدهید اما هیچ جوابی به ما ندادند و ما را دچار این اختلافات و فتنه ها کردند.
در هر صورت، فردای آن روز خدمت آیت الله حاج شیخ مسلم داوری رسیدیم و چون وقت نبود وارد منزل نشدیم، پدرم همانجا درب منزل مطلب را به ایشان توضیح دادند ایشان خوشحال شدند و با کمال میل فوراً امضاء کردند.
***
آقای شیخ مصطفی صافی فرمودند:
بعد رفتیم خدمت آیت الله سید محمد رجایی رسیدیم، ایشان خیلی گرم و صمیمانه به پدرم اظهار محبت کردند و چون ما فرصت نداشتیم و باید به سرعت خودمان را به فرودگاه می رساندیم وارد منزل ایشان نشدیم کنار درب منزل پدرم قضیه را به ایشان گفتند، ایشان فرمودند: شما بزرگوارید، اما بنای من نیست که در اینگونه کارها دخالت کنم خیلی جاها بود که به من پیشنهاد شده بود ولی قبول نکردم، هیچ کجا امضایی نکرده ام. نه فقط شما، بلکه اصلاً بنا ندارم در اینگونه مسائل دخالت کنم. اگر امضاء کنم فتح باب می شود و دیگران هم ممکن است سراغ من بیایند.
گفتیم کسی نمی فهمد ما این نامه را فقط به آیت الله العظمی سیستانی می دهیم.
فرمودند: نه، من اصلاً هیچ کجا در این امور اجتماعی دخالت نداشته ام و بنا هم ندارم دخالت داشته باشم. نه فقط شما بلکه هیچ کجا.
پدرم فرمودند مانعی ندارد هر جور صلاح می دانید و خداحافظی کردیم رفتیم خودمان را به فرودگاه رساندیم رفتیم نجف اشرف.
بنابراین وقتی آیت الله رجائی بنا ندارند در اینگونه امور دخالت کنند چه برای آیت الله صافی باشد چه برای عبدالامیر باشد چه بزرگتر چه کوچکتر، برای هیچ مقامی چنین امضائی نمی کنند و این به معنای قبول نداشتن طرف مقابل نیست و حال آنکه این فتنه گران شرور شایع کردند که آیت الله رجائی چون آیت الله صافی را قبول نداشتند امضاء نکردند.
به هر صورت این گروه فتنه گر به عمد و به دروغ چنین شایعه ای را راه انداختند هدفشان هم این بود که آیت الله صافی را نسبت به آیت الله رجائی بدبین کنند و ایشان را مجبور کنند که بر ضد آیت الله رجائی عکس العمل نشان دهد، و از طریق فتنه گری و اختلاف افکنی بین علما، لذت ببرند فقط همین، چون چیز دیگری عاید اینها نمی شد.
پس می بینید که این جماعت شرور از دروغ گفتن و تهمت زدن و تفرقه انداختن بخصوص بین علما هیچ باکی ندارند، به راحتی بین علما را به هم می زنند، به آیت الله رجایی تهمت می زنند که ایشان آیت الله صافی را قبول ندارند از آن طرف هم به آیت الله صافی تهمت می زنند که امضاء آیت الله رجائی را جعل کرده، برای اینکه این بزرگواران از هم کدورت پیدا کنند.
این بدون هیچ کم و زیاد محتوای ملاقات آیت الله صافی با آیت الله رجائی در مورد حسینیه بود اما این جماعت بی تقوا شایع کردند که چون آیت الله رجائی آیت الله صافی را قبول نداشتند امضاء نکردند!! و حال آنکه قضیّه درست بر عکس بوده است.
مدتی بعد از این جریان، دیدیم این جماعت بی تقوا کلیپی منتشر کرده اند که در آن دروغهای بسیاری بوده از جمله اینکه به آقای رجائی گفته اند آقای صافی امضاء شما را جعل کرده و برده به آقای سیستانی نشان داده تا بتواند تولیت حسینیه را از ایشان بگیرد!! و یک کیسه بزرگ از کاغذهای نامربوط و تصاویر اقوام و خویشان خود را به عنوان اسناد و مدارک به آیت الله رجائی نشان دادند و ادعا کردند ما متولی شرعی این حسینیه هستیم و آقای صافی به نام شما می خواهد این حسینیه را از ما بگیرد!! و این تصاویر را به عنوان دلیل شرعی بر تولیت خود به آیت الله رجائی ارائه دادند!!! و با این ترفند می خواستند این عالم بزرگوار را بترسانند تا ضد آیت الله صافی اقدامی بنمایند.
ناگفته نماند نام آیت الله رجایی در هیچ کجای داستان حسینیۀ اصفهانیها نبوده و نیست جز در آن پیش نویس که هیچ ارزش شرعی و قانونی و اخلاقی ندارد، یک نقشۀراهی بوده که می بایست متولیان از آن طریق حرکت کنند.
مدارک اصلی متولیان همان نامه های درخواستی از علما می باشد و نامه ای که به محضر مبارک آیت الله العظمی سیستانی تقدیم شد، در هیچیک از این نامه ها نه نامی از آیت الله رجائی هست و نه امضائی از ایشان.
اما آیت الله رجائی شخصیت وارسته ای که از همه جا بی خبر بودند وقتی این جماعت بی تقوا به دروغ به ایشان گفتند امضاء شما را جعل کرده اند، عصبانی شدند و فرمودند من امضاء نکردم، تکذیب کنید و …
این جماعت شرور که مدتها به دنبال سوژه می گشتند، خوشحال از اینکه اکنون این سوژه را به دست آورده اند، لذا این کلیپ را که اساسش بر دروغ و فریب بود همه جا منتشر کردند تا آیت الله صافی را نسبت به آیت الله رجائی بدبین کنند.
مدتی پس از این جریان، آیت الله صافی همراه فرزندشان و گروه فرهنگی حسینیۀ اصفهانیها رفتند قم خدمت آیت الله رجائی و مطلب را برای ایشان کاملاً روشن کردند و دروغ های این جماعت بی تقوا را برملا کردند و به آیت الله رجائی گفتند همین الان تلفن می زنیم به فرزند آیت الله العظمی سیستانی، خودتان با ایشان صحبت کنید که جریان چه بوده، بپرسید آیا آقای صافی امضاء مرا به شما داده اند یا نه؟ اگر داده باشند معلوم است این امضاء جعل شده است.
آیت الله صافی فرمودند:
گوشی را برداشتم که با نجف تماس بگیرم، آیت الله رجائی مانع شدند و فرمودند: من تمام حرف های شما را قبول دارم و از شما عذرخواهی می کنم و فرمودند: این کارها چیه اینها می کنند، اصلاً این جماعت بدون اجازۀ من فیلم برداشتند، من راضی نبودم که فیلم بردارند من حرام می دانم و از این گروه شرور اظهار برائت و انزجار کردند.
خلاصه آیت الله رجائی در آن جلسه به خاطر تهمتی که در بیت خودشان به آیت الله صافی زده شد و همه جا منتشر شد، از آیت الله صافی عذرخواهی کردند و با یک خضوع و خشوع غیر معمول از آیت الله صافی احترام کردند حتی این شخصیت بزرگوار و سید اولاد پیغمبر موقع رفتن آیت الله صافی خم شد و کفش های آیت الله صافی را جفت کرد، اما متأسفانه این گروه بی تقوا شایع کردند که آیت الله رجائی آیت الله صافی را قبول نداشتند که امضاء نکردند.
در هر حال آقای شیخ مصطفی صافی فرمودند:
بعد از ملاقات با آیت الله رجائی مستقیم رفتیم فرودگاه و عازم نجف اشرف شدیم در آنجا پس از زیارت مولا امیرالمؤمنین(ع) خدمت مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی رسیدیم پدرم تقاضای خودشان را کتبا همراه با اصل امضای علما به ایشان تقدیم کردند، آقازادۀ بزرگوار ایشان حضرت آیت الله سید محمدرضا سیستانی عنایت کردند به پدرم فرمودند فردا صبح آقای آشیخ مصطفی بیایند جوابش را بگیرند.
فردای آن روز یعنی تاریخ ۲۶ ربیع الثانی ۱۴۳۸ پدرم، بنده را فرستادند خدمت آیت الله العظمی سیستانی در آنجا آیت الله سید محمدرضا سیستانی نامه پدرم را که مزین بود به مهر نورانی و امضاء مبارک مرجع اعلای شیعه تحویل بنده دادند.
وقتی من مهر و امضاء آیت الله العظمی سیستانی را در زیرنامۀ درخواستی پدرم دیدم تعجب کردم، باورم نمی شد معظم له چنین حکم مهمی را به این سرعت، محکم و برای همیشه صادر کنند.
صبح روز بعد در معیّت پدرم برای تشکر و قدردانی خدمت آیت الله العظمی سیستانی رسیدیم، ایشان راهنمایی هایی در این مورد به ما فرمودند، از جمله اینکه فرمودند بنده تمام امور مربوط به این حسینیه را به آقای سید محمدرضا تفویض کردم لذا از این پس در مورد حسینیه اگر کاری دارید با ایشان در میان بگذارید.
در هر حال حکم شرعی تولیت حسینیه را گرفتیم و یک نفر را مأمور کردیم که دنبال مراحل قانونی آن برود.
این ماحصل جریان تولیت شرعی آیت الله صافی و همراهانشان بر حسینیۀ اصفهانیها در کربلای معلی بود اما متأسفانه بعداً با مخالفت ها و فتنه گری های این جماعت دنیاطلب که منافع نامشروع آنها به خطر افتاده بود به همداستانی یکی از معممین غیرحوزوی و صوفی مسلک مواجه شدیم که آیت الله صافی فرمودند:
الحمدلله این مخالفت ها و کارشکنی ها از جانب چنین افراد معلوم الحالی نشانۀ حقانیت ماست و هیچ اهمیتی هم برای بنده ندارد توکل ما بر خداست، هر چه خدا بخواهد، آنها هم هیچ سند شرعی و قانونی در دست ندارند و از هر چیز مهمتر اینکه فرمودند:
پشت ما در مرتبۀ اول به عنایت ویژه حضرت سیدالشهداء(ع) گرم است که هر چه هست از ناحیۀ مقدس آن حضرت است و در مرتبۀ بعد به مهر و امضاء مبارک و مقدس مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانیمدظله العالی گرم است و یقین داریم که هیچگونه خللی در این امر وارد نخواهد شد، در عین حال ما راضی به رضای خدا هستیم هر چه خدا بخواهد.
اما این یک امر طبیعی است که هر کس می خواهد برای دین و اهل بیت طاهرین(ع) و مردم کاری بزرگ انجام دهد با شیطنت شیاطین و با سنگ اندازی حسودان، بدخواهان، بداندیشان و مخصوصاً کسانی که منافع نامشروع آنها به خطر افتاده مواجه می شود.
متولیان جدید این حسینیه هم از این قانون مستثنی نبودند و به شدت مورد هجمۀ کسانی قرار گرفتند که این حسینیه را محل اهداف شیطانی خود قرار داده بودند و با از دست دادن این حسینیه منافع نامشروع خود را در خطر می دیدند و از آن بدتر مورد اعتراض و حملۀ بعضی صوفی مسلک ها و مقدس نماهای دنیاطلب، حسود و تفوق طلب قرار گرفتند.
البته نوک تیز این هجمه ها فقط به شخص آیت الله حاج شیخ علی صافی بود که این حسودان، ایشان را مانعی بزرگ برای رسیدن به امیال شیطانی خود می دیدند.
اصل قضیه از این قرار بود که آیت الله صافی قبل از اینکه اقدامی کنند، یک پیش نویسی تهیه کرده بودند و اسامی علمایی که قرار بود به ترتیب برای امضاء گرفتن سراغ آنها بروند در آن نوشته بودند، چون وقت خیلی تنگ بود و ممکن بود بعضی از این بزرگواران از قلم بیفتند لذا لیستی (پیش نویس) از اسامی علما از جمله آیت الله رجایی تهیه کردند تا طبق آن لیست بروند سراغ آنها هر کس خواست امضاء کند، که ایشان چون بنایشان این بود که در مسائل اجتماعی دخالت نکنند، امضاء نکردند.
آقای شیخ مصطفی صافی فرمودند:
فتنه از اینجا آغاز شد که اسناد و اوراق ما، با لیست علما که محرمانه بود، به درخواست آقای سید حسین شیرازی به عنوان امانت به ایشان سپرده شد تا مطاله کنند و بعداً به ما تأییدیه بدهند اما متأسفانه این امانت و این اسناد بدون اجازه پدرم خیلی سریع تحویل این جماعت شرور داده شد.(۲)
این ها این اسناد را با مشتی دیگر از تصاویر و اوراقی که در دست داشتند و هیچ ارتباطی هم با مسئله تولیت حسینیه نداشت به مردم و علما نشان می دادند، مردم هم خیال می کردند که واقعاً اینها اسناد تولیت این جماعت است.
مهم ترین آن، همین استفتاء از آیت الله شیرازی بود که این قوم شرور از روی جهل و بی سوادی همه جا سر دست می گرفتند و به فتنه گری مشغول می شدند.
البته این مسلم است که اکثریت قریب به اتفاق مردم اصفهان شیفته و مطیع مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی هستند و ابداً نظر کسی را بر نظر معظم له ترجیح نمی دهند.
اما خب اهل شرّ ،طبیعتاً باید شرارت کنند و غیر از این از آنها توقعی نیست.
در هر حال عده ای به علت عدم آگاهی به استفتاء مذکور و درک نکردن معنا و مفهوم آن و کثرت اوراق و اسناد نامربوط و بی محتوای آنها و مهمتر از آن، بی خبر بودن از حکم مرجع اعلای شیعه، متأسفانه فریب می خوردند.
این جماعت وابسته و بی تقوا چه تهمت ها و دروغ هایی که به آیت الله صافی روا نداشتند چه تطمیع ها و تهدیدهایی که انجام ندادند و ایشان سکوت کردند و هنوز هم در سکوت بسر می برند.
فتنه گران ابتدا سراغ علمائی که متولیان پیشنهاد شده را تأیید صلاحیت کرده بودند رفتند و با حضور در مساجد آنها یا سر درس آنها و یا در منازل آن بزرگواران و با داد و فریاد و تهمت به آیت الله صافی و توهین به آیت الله العظمی سیستانی با زور و ضرب می خواستند علماء ( که بسیاری از آنها مریض و بعضی از آنها در بستر بیماری افتاده بودند) امضاء خود را پس بگیرند اما این کید آنها نیز به خودشان برگشت و نافرجام ماند، زیرا بسیاری از علما که اصلاً به این جماعت شرور اعتنایی نکردند،
تعداد بسیار کمی از این بزرگواران هم که از درد ناچاری برای اینکه از شر آنها راحت شوند مجبور شدند امضاء بدهند، همۀ آنها ضمن اینکه مطلب گذشته خود را مجدداً تأیید و به آن تأکید کردند متنی خارج از موضوع نوشتند و امضاء کردند، این هم به علت تهدیدها و پرخاشگری های این جماعت آشوب گر بود که به چند نمونۀ آن مختصراً اشاره می کنیم:
مثلاً آیت الله صافی در مورد آیت الله جعفریان فرمودند:
آیت الله جعفریان به بنده فرمودند: این جماعت شاید ۱۰ بار نزد من آمدند و از من به اصرار خواستند که امضاء خودم را پس بگیرم خیلی سر و صدا کردند، فرمودند آخرین بار به آنها گفتم این امضاء یک مرد است و مرد از حرف خودش بر نمی گردد، اگر صد بار دیگر بیایید من حرفم را پس نمی گیرم، این توهین است به حکم آقای سیستانی و فرمودند این را که گفتم دیگر سراغ من نیامدند.
هم چنین در مورد آیت الله روضاتی فرمودند:
مرحوم آیت الله روضاتی یک شب به بنده تلفن زدند و با ناراحتی فرمودند اینها دیشب آمدند مسجد ما، چقدر اینها شرّ بودند، خیلی تو مسجد سر و صدا راه انداختند… به من می گفتند باید امضاء خودتان را پس بگیرید بدون هیچ دلیلی.
به بنده فرمودند: من مریض هستم اینها خیلی مرا لرزاندند، من تا صبح خواب نرفتم.
بعد به بنده فرمودند بروید اینها را ساکت کنید اینها خیلی شرّند، الان می فهمم که شما چقدر مظلوم واقع شدید من بیمارم توان بحث با اینها را ندارم و …
هم چنین در مورد حجت الاسلام و المسلمین میرهندی(ره) فرمودند:
در یک مجلسی توفیق ملاقات پیدا کردم با مرحوم آ سید محمود میرهندی، به ایشان عرض کردم این جماعت می گویند آقای میرهندی امضای خودش را پس گرفته است.
فوری با صدای خیلی بلند و با عصبانیت بطوری که اطرافیان همه تعجب کردند و توجهشان به ایشان و بنده جلب شد، فرمودند غلط کرد هر کس این حرف را زد، کو، بیاورید ببینم.
بعد فرمودند: یا این جماعت دروغ می گویند یا ممکن است من حال خوبی نداشته بودم، اینها مرا فریب داده باشند والا من هرگز نظرم از شما و از آقای سیستانی بر نمی گردد. آن هم با حرف های این جماعت، اینها اصلاً کی هستند…؟!!! (این عین عبارت مرحوم آقای میرهندی بود.)
آنگاه ایشان لحظاتی در سکوت به سر بردند ناگهان به بنده فرمودند شما خیلی مظلوم هستید از جهات مختلف دارد به شما حمله می شود و دشمن دارید، استقامت کنید خدا کمکتان می کند بالاخره قدم برداشتن در راه حق این مصیبت ها را هم دارد باید استقامت کنید.
در هر صورت این جماعت فتنه گر به دروغ شایع کردند که علماء، امضاء خود را پس گرفته اند و حال آنکه بر عکس، مجدداً آن را تأیید و به آن تأکید کرده بودند.
همچنین این جماعت فتنه گر می خواستند نزد آیات عظام صافی گلپایگانی، دوزدوزانی، مکارم و نوری همدانی بروند که این بزرگواران بر اساس اعتماد و اطمینانی که به آیت الله صافی داشتند اصلاً آنها را راه ندادند و موفق به اجرای این نقشه شیطانی خود نشدند. دیگر مراجع هم به آنها هیچ اعتنایی نکردند.
به ناچار این جماعت سر افکنده و از همه جا رانده، آمدند اصفهان و دست به دامن یکی از روحانیون غیر حوزوی شدند که از جهت اعتقادی بخصوص در مسأله صوفیگری به شدت با آیت الله حاج شیخ علی صافی مخالف بود، و به خاطر همین عقاید، منزوی بود و چندان وجهه ای هم در حوزه های علمیه نداشت، آن روحانی با آن سودجویان منافع به خطر افتاده (طبق قراردادهایی که با هم بسته بودند)، هماهنگ شد و سراغ علما رفت و به نفع فتنه گران خیلی تلاش و رایزنی کرد اما کسی به او اعتنایی نکرد و عاقبت او هم سرافکنده به لانۀ خود برگشت و بار دیگر کید فتنه گران نافرجام ماند.
و بالاخره این جماعت وابسته، حقیرانه، سراغ آیت الله حاج شیخ علی صافی در محل تدریس ایشان در مدرسۀ صدربازار اصفهان رفتند و انبوه اوراق و تصاویر غیرمرتبط را به ایشان ارائه دادند، در این جلسه آیت الله حاج شیخ محمدعلی ابراهیمی(۳) و یک نفر از شاگردان آیت الله صافی نیز حضور داشتند. (۴)
آیت الله صافی بدون توجه به انبوه اوراق نامربوط این قوم شرور، به آنها فرمودند من با این اوراق کاری ندارم شما فقط تولیت شرعی خودتان را به بنده نشان بدهید.
در حضور آیت الله ابراهیمی هر چه گشتند تولیت شرعی در اوراق خود پیدا نکردند.(۵) اینجا بود که سر فتنه گران به سنگ خورد و دیدند اینجا عوام الناس و کوچه و بازار نیست بلکه در این مدرسه علم حاکم است و دلیل و مدرک، لذا دیدند در مدرسۀ صدر نمی توانند بحث کنند و با این اوراق نامربوط مانور بدهند.
ناگهان آن شخص فتنه گر، به شدت عصبانی شد بلند شد ایستاد و فریاد زد!:
ما با مرجعیت هیچ کاری نداریم، ما از راه قانون وارد می شویم.(۶)
و بالاخره این گروه فتنه گر وقتی با نقشه های نقش بر آب شده خود در اصفهان و قم و نجف مواجه شدند رفتند کربلا اقدام قانونی کردند که بعد از حدوداً ۴ سال بررسی روی این پرونده قاضی دادگاه حکم داد که متولیان شرعی و قانونی حسینیۀ اصفهانیها همان هایی هستند که مرجع اعلای شیعه حضرت آیت الله العظمی سیستانی حکم تولیت را برای آنها صادر فرموده اند که اسناد آن موجود است.(۱)
خلاصه با این بیان معلوم شد که: تولیت حسینیۀ اصفهانی ها و تصمیم به احیاء و تجدید بناء آن در ۱۳ طبقه مدرن (کمتر یا بیشتر) با تمام تجهیزات روز، در زیر خیمه های حضرت سیدالشهدا(ع) از دل پر برکت موکب دارالصادق اصفهان متولد شد که به عنوان مقدمۀ کار در دورۀ سال پذیرای زوار می باشند و ایام اربعین موکب دارالصادق(ع) نیز در همین حسینیه بر پا می شود که روزانه از ۲۰۰۰ نفر زائر با همۀ امکانات و صبحانه، ناهار و شام پذیرایی می شود تا زمانی که تخریب و ساخت و ساز آن آغاز شود.
ناگفته نماند که در تمام ایام شهادت های معصومین(ع) در این حسینیه مراسم عزاداری برگزار می شود بخصوص در ایام فاطمیه و صادقیه و شبهای قدر و بالاخص دو ماه محرم و صفر به صورت بسیار گسترده عزاداری می شود.
بدین ترتیب، با آمدن آیت الله صافی و به دست گرفتن تولیت این حسینیه بعد از ۶۰ سال برای اولین بار به مفاد وقفنامه عمل شد.
این در حالی است که این جماعت بی تقوا دائماً مشغول تحریف وقفنامۀ حسینیه هستند، به چند نمونه آن در صفحه ۶۸ تا ۷۵ ملاحظه نمایید. أَللّهُمَّ لا تَکِلنا الی أَنفُسَنا طَرفَةَ عَینٍ أَبَداً.
پی نوشت ها:
۱- این همان نامه ای است که به امانت نزد آقای سید حسین شیرازی بوده که بعد از آن جلسه فوراً در اختیار مجری فتنه ها گذاشته شد.
۲- شاهد بر این مطلب آن کلیپ منتشر شده است که به آقای رجائی گفته بودند در نامۀ آقای صافی به آقای شیرازی اسم آقای رجائی هم هست پس معلوم می شود که این فتنه از همان ابتدایی که آیت الله صافی رفتند نزد آقای شیرازی آغاز شد و این اوراق از آن بیت به بیرون سرایت کرده است.
۳- ایشان یکی از علمایی است که در پاسخ به نامۀ آیت الله صافی متولیان را تأیید کرده اند و هیچ امضاء دومی هم به این جماعت نداده اند.
۴- البته این جلسه به درخواست آیت الله ابراهیمی تشکیل شد و آیت الله صافی به احترام ایشان در جلسه حاضر شدند وگرنه ماهیت این اشرار برای آیت الله صافی روشن بوده است، در هر صورت خاصیت این جلسه حداقل این بود که ماهیت این اشرار برای آیت الله ابراهیمی هم کاملاً روشن شد.
۵- یعنی مدرکی که دلالت داشته باشد بر اینکه متولیان قبل، این آقایان را برای بعد از خود به عنوان متولی تعیین کرده باشند نداشتند.
۶- فایل صوتی آن موجود است.